99 خانگل زاده(مشکات) - شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه ویژگی در هر که باشد ایمانش به کمال رسد : خرد، بردباری و دانش . [امام علی علیه السلام]

بنام خدا

سلام دوستان

وحدت و یکپارچگی امّت اسلام نزد امیر مؤمنان(ع) از جایگاه و اهمیت ویژه‏ای برخوردار است و اهتمام آن حضرت در حفظ یکپارچگی مسلمانان بر کسی پوشیده نیست.  علی(ع) را بی‏گمان می‏توان بزرگ‏ترین منادی وحدت امّت رسول اللَّه(ص) نامید و پژواک وحدت خواهی را از کلام و رفتار او شنید.

 آن حضرت در تبین جایگاه ارزشی و اهمّیت فوق‏العاده وحدت و نقش مخرّب تفرقه و جدایی، خطاب به مردم کوفه می‏فرماید: «آگاه باشید که شما اکنون دست از رشته اطاعت کشیدید و با زنده کردن ارزش‏های جاهلیت، دژ محکم الهی را در هم شکستید، در حالی که خداوند بر امت اسلامی با وحدت و برادری منت گذارده بود تا در سایه آن زندگی کنند؛ نعمتی بود که هیچ ارزشی را همانند آن نمی‏توان تصور کرد...».(1).

 از نگاه علی (ع) اعتقاد به خدای سبحان و تمسک به کتاب، شریعت و پیامبر واحد محور گردهمایی مسلمانان و عروةالوثقای آنان می باشد، و اجرای صحیح قوانین شریعت و پیروی از رهبری را عامل تداوم و بقای آن میداند، و سرپیچی و تمرد از دستورات رهبری را عامل تضعیف و متلاشی شدن آن معرفی می‏کند.آن حضرت در یکی از خطبه‏های خود می‏فرماید: «پیروزی و شکست اسلام، به فراوانی و کمی طرفداران آن نبود. اسلام، دین خداست و هموست که آن را پیروز ساخت... . جایگاه رهبر، چونان ریسمانی محکم است که مهره‏ها را متحد ساخته، به هم پیوند می‏دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره‏ها پراکنده و هر کدام به سویی افکنده خواهند شد... . عرب امروز، گرچه از نظر مقدار اندکند، اما به نعمت اسلام فراوان‏اند و با اتحاد و هماهنگی عزیز و قدرتمند می‏باشند».(2) اگر کمی به زندگی آن بزرگوار نگاه کنیم می بینیم که تمام محور های وحدت وانسجام در جامعه  در زندگی ایشان دیده میشود(بدون عینک نیز  دیده میشود). چنان که در مقابل حق به غارت رفته خود 25 سال سکوت کرد و با آن که خار در چشم و استخوان در گلو خانه‏نشین شده بود، از هیچ تلاشی برای اتحاد مسلمانان دریغ نکنید. امام علی(ع) آن زمان که سستی مسلمانان را در جنگ با مرتدان مشاهده کرد، با خلیفه اول بیعت نمود. و شاهد این مطلب، گفتار عثمان خطاب به امام(ع) است که گفت: «اگر تو بیعت نکنی، مسلمانان متفرق شده و کسی به دستور خلیفه برای جنگ با مرتدان نخواهد رفت».(3).

 آن حضرت در جواب نامه ابوموسی اشعری درباره حکمیت می‏نویسد: «پس بدان در امّت اسلام هیچ کس وجود ندارد که به وحدت امّت محمد(ص) و به انس گرفتن آنان به یکدیگر از من دلسوزتر باشد. من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا می‏طلبم و به آنچه پیمان بسته‏ام وفا دارم».(4).

سخن آخراینکه :که علی(ع) بزرگ‏ترین منادی وحدت امت اسلامی بوده است که در راه تحقق و تداوم وحدت از هیچ تلاشی دریغ نکرده است. ما نیز بیاییم امسال را که سال اتّحاد ملّی وانسجام اسلامی نام گرفته است با وحدت و همدلی خویش عجین کرده و برای یکبار هم که شده وحدت بمعنای واقعی کلمه را تجربه کنیم.

به امید تحقق چنین آرزویی

پی نوشت:
1: نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192
2: همان، خطبه 146.
3:  امام علی و زمامداران، علی‏محمد میرجلیلی، ص 79، (انتشارات وثوق).
 4: نهج‏البلاغه، نامه 78




  • کلمات کلیدی : جامعه اسلامی

  • ::: جمعه 86/3/4 ::: ساعت 9:17 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    سلام دوستان

     شاید کسی فکر نمی کرد که مقام معظّم رهبری امسال را به نام سال اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی قرار دهد .امّا حالاکه هر روز از سال 1386 می گذرد بیشتر به ضرورت چنین تدبیر ی پی می بریم و البته همچنین به داشتن چنین رهبر با درایتی...

    وبلاگ شیعه مذهب برتر نیز امسال را بنا بر این گذاشته تا ان شاء الله هر ماه حدّا قل یک پست در باره وحدت بین مسلمین پرداخته و وحدت را از جهات مختلف بپردازد . و ابتدای این امر را نیز به موضوع وحدت از نگاه قرآن کریم اختصاص داده است .
    آیه اعتصام به حبل الله

    همه ما این داستان را شنیدیم که::یک پیرمردی چندتا پسر داشت .یک روز همه شان را جمع کرد و به دست هر کدامشان چوبی داد تا بشکنند خیلی راحت آن چوبها رو شکستند . ولی دفعه بعد چند تا چوب را جمع کرده وگفت حالا این چوبها رو بشکنید .هر چه تلاش کردند نتوانستند چوبها رو بشکنند.بعد به آنها گفت :حکایت شما مثل حکایت این چوبهاست .تا وقتی که باهم باشید هیچکس نمی تواند به شما ضربه بزند،امّا هنگامی که بین شما تفرقه افتاده واز هم جدا شوید آن موقع دیگه هر کس می تواند براحتی به شما ضربه بزند .

    وحالا حکایت ما مسلمانان نیز دقیقا مانند فرزندان این پیر مرد می باشد .چرا که همه مسلمین با هم در قالب یک دین وآیین بوده وبا هم برادر می باشند .خداوند نیز چه خوب به این موضوع اشاره فرموده است..

    «و اعتصَموا بِحَبل الله جَمیعاً ولاتَفرّقوا واذکُروا نِعمت الله عَلیکم إِذ کُنتم أَعداءً فَألَّفَ بَین قُلوبکم فَأَصبحتم بِنعمته إِخواناً و کُنتم عَلی شَفا حُفرة مِن النّار فَأَنقذکم مِنها کَذالک یُبیّن اللهُ لَکم ایاته لَعلّکم تَهتدون»؛ ( آل عمران 103 )  [همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یادکنید؛ آن گاه که دشمنان یک دیگر بودید, پس میان دل های شما اُلفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه, خداوند, نشانه های خود را برای شما روشن می‏کند؛ باشد که شما هدایت یابید.]
    مراد از برادری در این آیه, برادری ایمانی است. مسلمانان با یکدیگر برادرند؛ چون هر یک از آنان همان چیزی را قصد و طلب می‏کند که دیگری در پی آن است.

    امیر مؤمنان (ع) در نامه‏ای به مالک اشتر, او را به رفتار رحیمانه با زیر دستان سفارش کرده و برادری دینی و ایمانی و ی را با مسلمانان مطرح ساخته است «... فَإِنّهم صِنفان  إِما أَخ لَک فیِ الدِّین...» (نهج البلاغه, نامه 53, بند9)؛[مردم و رعیّت دو صنفند یا برادر دینی تو هستند... .]
    اعتصام به حبل الهی, راه را برای صعودی جمعی فراهم می‏آورد و پیامبر (ص) که به تنهایی می‏تواند تا «... قاب قوَسیَن أَو أدنی»
    پرواز کند, مأمور می‏شود که امّتی را در این پرواز مدد رساند تا دیگران  نیز پر و بال بگشایند و مجموعه‏ای متشکّل از امّت و امام,هماهنگ و منسجم را ه قرب حق را در پیش گیرند «وَاخَفضَ جَناحک لِمن اتَّبعک من المؤمنین ›› شعراء / 215
    پس, سیر الی الله صعود است و صعود وسیله می‏طلبد «یا أَیّهُا الذَیِن آمنوا اتَّقوا الله وابتَغوا إِلیه الوَسیلة وَجاهِدوا فی سَبیله لَعلّکم تُفلحون» ( مائده35 ) و وسیله همان «حبل الله» یعنی «دین» است.
    اعتصام جمعی و اتحاد و هماهنگی  و انسجام بر محوریت حبل الاهی, موجب می‏شود همگان در برداشتن بار سنگین مسوؤلیت با نشاطی فزاینده مشارکت داشته باشند و بر اساس
    «فَإِنّ یدالله مَع الجماعة»
    (نهج البلاغه. خطبه 127)با قدرتی بیشتر, رسالت الهی خویش را به انجام برسانند




  • کلمات کلیدی : جامعه اسلامی

  • ::: سه شنبه 86/2/4 ::: ساعت 7:17 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

     بنام خدا

    سلام دوستان

    مقصود از وحدت

      مذاهب اسلامی یعنی مذاهبی که هر کدام به اسلام و اصول آن اعتقاد و باور دارند و همه آنها در تحت لوا و نام اسلام جمع شده‏اند، در برابر مذاهب و گروهایی که مذاهب غیراسلامی را انتخاب نموده‏اند و نام اسلام بر آنان صدق نمی‏کند مانند اهل کتاب، غلات، نواصب.

      عمود و پایه‏های اسلام عبارت است از توحید، نبوت، عقیده به قیامت، نماز، زکات، حج، جهاد و بسیاری از احکام دیگر که همه مذاهب اسلامی بدان عقیده دارد هر چند در مسائل فراوان دیگر اختلاف وجود دارد امّا آن اختلافات فرعی و صغروی است. این گونه اختلافات را که بیشترشان از اجتهاد علما و فقهای هر مذهب سرچشمه می‏گیرد نمی‏توان از بین برد چنان که از صدر اسلام در بین صحابه وجود داشته است و سپس در بستر تاریخ همچنان ادامه دارد.

      مقصود از وحدت اگر آن باشد که همه مذاهب دست از باورهای خود بردارند و به یک مذهب دیگر بپیوندند، امکان عملی ندارد و اگر عملی شود پس از مدتی مذاهب دیگر پدید خواهد آمد چرا که با حذف مذاهب و یا ادغام آنها وحدت تحقق پیدا نمی‏کند. بکله مقصود از وحدت آن است که هر مذهب اسلامی به باورهای مسلم خود ملتزم و بدان عمل نماید ولی در برابر مذاهب دیگر از ظرفیت وسعه‏صدر برخوردار باشد و هیچ‏گونه تعصّب اظهار نکند چرا که تعصبات موجب نزاع و درگیری می‏شود قرآن کریم می‏فرماید: ولا تَنازَعُوا فَتفْشَلُوا او تَذهبَ ریحکم و اصبروا انّ اللّه مع الصابرین{1}و همه با روح وحدت ایمانی پیرو فرمان خدا و رسول‏خدا باشد و هرگز راه اختلاف و تنازع که در اثر تفرقه ضعیف شده و قدرت و عظمت شما نابود می‏شود بلکه یکدل پایدار و صبور باشید که خدا با صابرین است. مشترکات را گرفته و در مسائل اختلافی هر کس به عقیده خودش عمل نماید و همه در برابر دشمن مشترک که همواره درصدد اختلاف و نزاع و نابودی مسلمانان گام برمی‏دارد متحد شوند. روشن است که این وحدت امکان عملی دارد و سرمایه فراوانی جز تلاش در راستای بیداری مسلمانان و شناخت یکدیگر و طرح مباحث علمی در میان علمای مذاهب و برخی شرائط دیگر، ندارد.

      اصول آیین مقدس اسلام عبارت است از توحید، نبوت و معاد؛ این اصول و نیز فرایضی چون نماز، روزه، زکات، حج، جهاد و.... پایه‏ها و ارکان این آیین حیات بخش را تشکیل می‏دهند. بی شک تمامی مذاهب اسلامی به این ارکان اعتقاد دارند؛ اگر چه ممکن است در کیفیت آنها با هم اختلاف داشته باشند اما به هر حال در باور و اعتقاد به این اصول مشترک می‏باشند. بنابراین با تمسک به این باورها و تعریف وحدت با این مضمون که مذاهب اسلامی با التزام به باورهای مسلم خود، در برابر دیگر مذاهب سعه صدر پیشه کرده و با احترام عمل کنند و بر مشترکاتی که می‏توان گفت از ارکان دین محسوب می‏شود تأکید نموده و از تفرقه و جدایی پرهیز کنند، بدون تردید تحقق وحدت نه تنها امری محال نیست بلکه می‏توان گفت ضرورتی است دست یافتنی که باید به آن پرداخته شود و مقصود منادیان وحدت اسلامی همانا این معنی بوده است. قرآن کریم می‏فرماید: «... وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُم وَاصْبِرُوا أِنَّ الله مَعَ الصَّابِرین»;{1} و همه با روح وحدت ایمانی پیرو فرمان خدا و رسول باشید و هرگز راه تفرقه را نپیمایید که در اثر آن ضعیف شده و قدرت و عظمت شما نابود می‏شود و یکدل و صبور باشید که خدا با صابران است. نکته دیگر این که در تعریف مذاهب باید توجه نمود که به آن گروه از مذاهب، مذاهب اسلامی اطلاق می‏شود که به اسلام واصول آن اعتقاد دارند ولی گروه‏های مانند غلات و نواصب در جمع مذاهب اسلامی قرار نمی‏گیرند. بنابراین همان گونه که پیش‏تر بیان شد وحدت بین مذاهب اسلامی امکان‏پذیر بوده و بلکه ضرورتی حیاتی است. ولی اگر مقصود از وحدت آن باشد که همه مذاهب دست از باورهای خود برداشته و به یک مذهب بپیوندند، این امر امکان عملی ندارد و اگر عملی شود پس از مدتی از آن مذهب واحد، مذاهب دیگری پدید خواهد آمد، چرا که بسیاری از اختلافات مذاهب، در مسایل فرعی است که زاییده اجتهاد علما و استنباط آنان از منابع و مبانی دینی می‏باشد و در صورت وحدت در مذهب به واسطه اختلاف نظر علما و فقها بدون شک دوباره اختلاف بروز خواهد کرد و این خود به ظهور مذاهب جدید خواهد انجامید..... 
     [1]. سوره انفال، آیه 46/
     
     




  • کلمات کلیدی : جامعه اسلامی

  • ::: پنج شنبه 86/1/16 ::: ساعت 11:46 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    سلام دوستان

    جاتون خالی روز سه شنبه صبح بود که تصمیم گرفتم از سفر شمال بر گرد م به قم.به تمام تعاونی ها زنگ زدم. گفتند ماشین نداریم.دیگه مجبور شدم برم سواری سوار شوم امّا اونجا ماشین فراوان بود دریغ از یک مسافر .یک کم خجالت کشیدم آخه هرکی از اونجا گذر میکرد یکجوری نگاه می کرد که انگار گناه کبیره ای انجام داده ای.البته شاید هم حقّ هم داشتند ،با وجود اتوبوس و می نی بوس حالا یک آخوندی بخواد بره سوار سواری 6000 تومانی بابل تهران بشه.همینجوریش هم که متّهم هستیم دیگه....

    دیگه ایستادن رو جایز ندونستم تصمیم آخرم رو گرفتم .فکر کردم برم دنبال می نی بوس شاید بتونم برای یکنفر فقط یکنفر جا گیر بیارم از شانس خوب من ماشین در حال راه افتادن بود خودمو رسوندم به آقای راننده واز ش خواهش کردم که منو هم سوار کنه.

    قبول کرد که روی صندلی کنار راننده بنشینم ولی یک شرط خیلی سختی پیش پام گذاشت،اونهم اینکه تا تهران نباید حتّی چشم روی هم بزارم تا چه رسد به خواب.

    منهم که دیشب را تا صبح پای نت بودم و به کارهای عقب مانده خودم رسیده بودم چاره ای جزء اطاعت امر نداشتم.همون اوّل حرکت شروع کردم با راننده گپ زدن و ظرف نیم ساعت تمام شناسنامه اش را حفظ شدم البته گهگاهی هم خواب هفت پادشاه رو می دیدم که بیچاره چون با هم رفیق شده بودیم رو نداشت شرطش رو به رخم بکشه (اینو خودش پایان راه گفته بود).ماشین در حال حرکت و منهم توی خواب وبیداری وراننده نیز در حالت رانندگی ،که توی جادّه هراز دیدیم برکات الهی داره نازل میشه وبارش برف شروع شده بود یک وقت دیدم ماشین داره با یک ساز ناخوشی میرقصه که به راننده گفتم چه این چه سازیه که ماشین رو اینطور به رقص در آورده یواش در گوشم گفت:هیس بابا نزار کسی بفهمه جادّه لغزنده است.دیگه حساب کار دستم اومد داشتم به مسافران بیخیال فکر میکردم که چه در انتظارشونه وخودشون بیخبر.که از کوههای اطراف ریزش سنگ شروع شده بود چند تا از سنگهای درشت ونیمه درشت به چند تا ماشین برخورد کرده بودند که متا سفانه حادثه ای تلخ را رقم زدند .جاتون خالی همه گریه می کردند یک نگاهی به پشت سرم انداختم که دیدم زن وشوهر جوانی صدای گریه شان بلند شده بود وزار زار گریه می کنند خانمی بود که با موبایل خود میخواست کمک بیاره ولی موبایل بیچاره هم انگار سکته کرده بود هر کسی را که می دیدی داشت ناله میکرد برخی تازه با خدا رو شناخته بودند انگار آخه هی می گفتند خدا غلط کردم دیگه گناه نمی کنم ایندفعه رو نجاتم بده این وسط فقط من بودم وآقای راننده که داشتیم می خندیدیم راننده چون تجربه داشت وبیابون رو خوب شناخته بود ومن که اینجور مواقع تازه خنده ام گل میکنه.به یکی گفتم چرا گریه می کنی !جواب داد :آخه تازه تصمیم گرفتم دیگه نماز خوان شوم ، توی 6 ساعت فقط یک کیلومتر حرکت داشتیم بماند که دوبار روی جاده یخی سر خوردم و....

    راستی دوستان!! آخه چرا؟!

    چرا ما انسانها تا روز خوشیمون هست نه خدائی می شناسیم ونه پیغمبری ؟!چرا باید اینقدر توی دنیای مادّی غرق شویم چرا باید تمام فکر وذهن مابشه پول زن وبچه و پست ومقام ؟!یعنی واقعا خدا هدفش از آفرینش این عالم هستی همین بوده که بیائیم و از تمام برکات این دنیا استفاده کنیم وبعدش هم صدتا فحش به زمین وزمان که چرا فلانی بیشتر ازمن مال ومنال داره یا فلانی چرا باید رئیس باشه ومن زیردست او؟!

    قربون خدا برم با این همه صبر وتحمّلش ،

    بیائیم کمی هم به یاد اونروزی باشیم که دستمون از این فرصت ودنیا خالی میشه و فقط باید حساب پس بدیم کی میدونه؟شاید همه من وشما که الان زنده ایم فردا نباشیم ،پس چه خوبه که از همین حالا کمی هم فقط کمی ،بیاد اون لحظه ای باشیم که این جسم خاکی دیگه از حرکت می ایسته،به یاد اون لحظه ایکه حضرت عزرائیل سراغ ما هم میاد و دیگه باید......

    بزار ادامه بحث رو باسخنان گهربار آقا امیرالمؤمنین(ع) پی بگیرم:(

    چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و شب نبودند .(نگاه علی یک نگاه لطیف و تمسخر آمیز است ).دنیایی که به آن خو گرفته بودند تمام شد و آخرتی که فکر نمی کردند رسید .به بعضی از آنها ما حسادت می کنیم و می گوییم :عجب زن و بچه ای،عجب خانه ای و مقامی ،…این دنیا چیزی ندارد که شما بخواهید حسادت کنید .در دنیا هیچوقت قدر زبان ،چشم و…نمی دانید مگر از مرگ ها عبرت بگیرید و با مرگ انس داشته باشید .مرگ به انسان قدرت می دهد .انسانی که در مقابل مرگ دیگران ضعیف می شود و بر می گردد انسان ضعیفی است ولی انسان کامل و عاقل به قدرت می رسد .زنده بودن بالاترین نعمت است .عبرت گیری برای زندگی بهتر .

    خداوند فرشته ای دارد که وظیفه دارد در بین همه ی مخلوقات فریاد بزند:بزایید برای مردن و فراهم کنید برای نابود شدن ،پایه های خود را بساز برای از بین رفتن،عواطف خود را نشر دهید برای روزی که قطع می شود .مهربانی خود را بذل و بخشش کنید ،هیچ کدام از چیزهای این دنیا نمی ارزد که تو سر سوزن از آخرت را از دست بدهی .انسان عتقل کسی است که هر کاری حتی کارهای مادی که می خواهد انجام دهد با نیم نگاهی به آخرت است .) (1)

    امسال روز عید که رفته بودم برای زیارت قبور شهداء و درگذشتگان محل ،ناخودآگاه این شعر به ذهنم خطور کرد که:

    گذر کردم به قبرستان صباحی
    شنیدم ناله و افغان و آهی
    شنیدم کلّه‌ای با خاک می‌گفت
    که این دنیا نمی‌ارزد به کاهی

    دوست دارم جمله آخرم هم از امام علی (ع) باشه :(والله قسم مرگ حق است ،ما مرگ را می دانیم و قبول داریم اما یقین نداریم .مرگ بازی نیست .انبو اطرافیان تو را فریب ندهد .گذشتگان را دیدی که ثروتها اندوختند و از فقر ترسیدند و با یک ناراحتی ابرو در هم می کشیدند،همه رفتند. (2)

    پی نوشت:
    1: نهج البلاغه حکمت380
    2:نهج البلاغه خطبه132




  • کلمات کلیدی : جامعه اسلامی

  • ::: جمعه 86/1/10 ::: ساعت 6:57 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    سلام دوستان

    نمی دونم چه سرّی هست که هر موقع بخواهی به سمت شلمچه حرکت کنی از خود بی خود شده واشک از چشمانت سرازیر میشه !

    شلمچه این قتلگاه عاشقان، نه، بزار کمی محترمانه تر بگم ،این قربانگاه هزاران اسماعیل  قربانی شده در عصر به ظاهر تمدّن و مدرنیته. یقینا شلمچه اسرار زیادی را در خود نهفته دارد،وگرنه هیچ وقت تا عمق وجود آدمی در درون انسان رسوخ نمی کرد و قلب تیره بشر را  تسخیر نمی کرد .

    هنگامی که پا توی شلمچه گذاشتیم هر کسی را که نگواه می کردی می دیدی که داره با خاک این صندوقچه اسرار شهدای شلمچه نجوا میکنه .یکی سجده بر آن خاک مقدّس میگذاشت ،یکی هم نشسته و داره با خاک صحبت می کنه دیگری با دستان خود مشتی خاک را گرفته وبو میکنه شاید که بوی خون را از آن استشمام میکنه،ویکی دست توی خاک کرده وانگار داره خاک بازی می کنی و البته چه بازی باحالی هم میکنه، نه ،شاید هم داره تکّه استخوانی ازدرون خاک پیدا میکنه .

    توی شلمچه به آقا سیّد گفتم که ای کاش آقا یون اجازه میدادند اون نخلهای سوخته به زندگی رنج آور خویش ادامه میدادند تا یکی از ابزارهای دیگه برای عشقبازی مردم با شلمچه نیز باقی باشه .

    همه وهمه تو حال خودشون بودند وهر کسی داشت زرنگی خودشو در اونجا به نمایش می گذاشت حتّی اونهایی که تمام ابتکار وخلاّقیتشون در این بود که دیگران را بخندوند که البته خودم از این وسیله ایجاد ارتباط جمعی بی بهره هستم .به برخی دوستان می گفتم ::تا می تونید یک دل نه که صد دل قرض بگیرید وخوب شلمچه رو نگاه کنید که وقتی از اینجا رفتی دیگه افسوس نخوری که چرا خوب نگاهش نکردم! نگاهی به دور دستها ، نگاهی که در امتداد اون نگاه کربلاء رو مشاهده می کنی!وشلمچه یکی از نزدیکترین مکان تا کربلاست وشایدیکی از رموز ماندگاری شلمچه نیز در همین باشد که شهدامون با نگاه به کربلاء به دیدار آقاشون ابی عبدالله می رفتند.شاید که نه بلکه یقینا.............

     

     

     




  • کلمات کلیدی : سرزمین نور

  • ::: یکشنبه 86/1/5 ::: ساعت 4:33 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    باسلام


    اگه بخوای به سرزمین نور گذر کنی و پا توی اون مناطق بزاری اوّل جائی که پا میگذاری مکانی است به نام دوکوهه .

    همیشه ،دوکوهه ،این پادگان نظامی،ببخشید (پادگان عارفان به الله ) برایم جالب بود والبته دوست داشتنی.

    دوکوهه برای همه و هرکسی که دوکوهه رو دیده تازگی داره .حتّی اگر چندبار هم بری اونجا بازهم انگار که بار اوّلیه که میخوای پا بزاری توی اون مکان مقدّس.

    وچه خوب گفته اندکه::دوکوهه قطعه ای از بهشت است. ومگر میشود که ورود به بهشت برای انسان دلگیر شود .

    نمیدونم چرا هر موقع که میخوام وارد یکی از مناطق نورانی شوم دوست دارم  قبلش یک دل سیر از دور نگاهش کنم  وتمام حرفهام را همون ابتدای ورودی آن بزنم حرفهایی که به کسی نگفتم و نخواهم گفت(یاد یلدا بازی برخی دوستان بخیر که خیلی هم مخالفش بود)وقتی که جلوی پادگان دوکوهه منتظر دیگر دوستان بودیم تمام نگاهم را به دوکوهه و اطرف آن دوخته بودم  که یکی از دوستان اومده بود برای ایجاد آشنایی و بعدش هم دلیل این همه نگاه  به دوکوهه  را از من پرسید:

    چی باید می گفتم!؟

    گفتم: اگه میخواهی به جوابت برسی از همی جا خوب نگاهش کن وهر چی که میخواهی داخل دوکوهه بهش بگی از بیرون دوکوهه به این سرزمین پر از نور بگو . وبعد وارد شو !

    آخه میگن به هرزمین مقدّس  که میخوای وارد بشی قبلش خوب با آنجا وویژگیهای آن آشنا شو  تا بتوانی خوب استفاده کنی وبعدا هم پشیمون نگردی.واین رمز ورود من به هر زمین مقدّسیه که تا آشنا نشوم وارد نمی شوم تا که بعدا پشیمون شوم .فقط کافیه یکبار  فقط یکبار  از دور به دوکوهه نگاه کنی بعد وارد دوکوهه گردی! آنوقت  لذّت  حضور شما در دوکوهه و دیگر مکانها چند برابر خواهد شد .

    چون میخوام از دوکوهه بطور مفصّل در یک پست دیگری بگم لذا همینجا فعلا بسّ باشه تا بعد




  • کلمات کلیدی : سرزمین نور

  • ::: پنج شنبه 86/1/2 ::: ساعت 12:3 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    سلام دوستان

    چند سالی فاصله افتاده بود،خیلی دلم هواشو کرده بود،اوّلین بار گمان کنم سال 73بود که رفته بودم آنجا،و همونجا بود که با برخی از بچه های خوب تفحّص شهداء آشنا شدم ،تا سال 80  (8،9) باری رفتم امّا از سال 80 دیگه.....

    منتظر فرصتی بودم تا دوباره سری به اونها بزنم و بازهم با همه شون پیمان ببندم ،همان عهدی که توی هر سفر با هاشون می بستم ولی تا زود فراموش میکردم که چه عهدی با شهداء بستم امّا بین این همه سفرهایی که به مناطق جنگی داشتم از تنگه مرصاد تا مهران و دهلران،فکّه وموسیان تا تپّه های الله اکبرتوی ایلام ،از فکّه تا چزابه ،وشلمچه تا طلائیه .بین این چند تا سفر به اونطرفا دوتا شون از همه بیشتر برام یک جورائی با بقیه سفرها تفاوت داشتند یکیشون سفر اوّلی بود که با بچه های تفحّص شهداء آشنا شدم بیخیالش بزار ماجرااون سفر توی دل خودم بمونه.وامّا این سفر آخریه تقریبا  مثل سفر اوّلی بود .خیلی برام جالب بود که با  عدّه ای از دوستانی که فقط توی دنیای مجازی با هاشون رفیق باشی وحالا با همان دوستان در دنیای حقیقی بری به یکی از مقدّس ترین مکانها ،با همونهائی که هرکدومشون توی هر زمینه ای که تخصّص دارند با جان ودل از دین ومیهنشان دارند دفاع می کنند.

    خیلی دوست داشتم تا نامشان را هم اینجا بیارم امّا چون میترسم  شاید اسم بعضی ها رو فراموش کنم بیارم لذا ....

    خیلی برام جالبه! حتّی توی کلّ سفر  خیلی ذهنمو به خودش مشغول کرده بود که چی باعث شده وبود که در همان ابتدای سفر یک شوک خیلی خوبی برهمه  دوستان وارد بشه.خودم انتظار اینو داشتم که توی فکّه یا طلائیه به ما بگویند که ::شهدا آمدند به استقبال شما ،امّا توی خرمشهر هرگز!

    باید بود ی توی معراج شهدا ء وبا چشمان خودت مشاهده می کردی :

    چی رو:؟؟؟؟؟؟

    عشقبازی:

    عشقبازی یک عدّه ای که شاید خیلی هاشون اصلا  دوران جنگ نبودند امّا چنان با  میزبان این اردو عاشقانه حرف میزدند که انگار سالهاست باهاش رفیقند .مات مونده بودم و فقط نگاه میکردم وهمین نگاه خیلی برام لذّت بخش بود نگاه به چهرهائی که انگار بهترین عزیزان خودشون را ازدست داده اند چنان اشک می ریختند که به جرأت میتوانم بگویم که تا حالا چنین گریه رو نکردند کی جرأت داره بگه که :این سفر یک سفر عادّی بوده

    سفری که میزبانش کسی باشه که  برای زیارت تربت پاکش بخواهی بری امّا خودش میاد و ازت استقبال میکنه،کسی میاد به استقبالت که با همون چند استخوان خود تو رو دیونه خودش میکنه ودلتو هوائی میکنه

    فعلا دیگه بسّه تا پست بعدی ،چون بنا دارم شیعه مذهب برتر رو متبرّک کنم به خاطراتی از این سفر :هم از میزبانان این سفر وهم از مهمانان آن.

    راستی:! قرار بود خانواده را همراه خودم ببرم به این سفر،امّا چون میترسیدیم که بچّه ها دوستان دیگر را اذیّت کنند اون آخرین لحظات پایانی مانده به آغاز  سفر تصمیم ما هم عوض شد وخودم به نیابت خانواده راهی این سفر شدم به خاطر هم هر جا که میرفتم اوّل به نیابت از خانواده خودم اون منطقه را زیارت میکردم حالا بماند دیگه.....

     منتظر باشید چون بازم از این سفر خواهم نوشت




  • کلمات کلیدی : قرآن، سرزمین نور

  • ::: سه شنبه 85/12/29 ::: ساعت 7:12 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >