99 خانگل زاده(مشکات) - شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستمکار را سه نشان است : بر آنکه برتر از اوست ستم کند به نافرمانى ، و بر آن که فروتر از اوست به چیرگى و آزار رسانى ، و ستمکاران را یارى کند و پشتیبانى . [نهج البلاغه]

بنام خدا

یکی از موضوعاتی اختصاصی شیعه ،بحث توسل جستن به اهل بیت(ع) می باشد که  زیاد در مورد آن بحث شده است.برای همین تصمیم گرفتم وارد مقوله توسل شده و این مسئله مهم را بررسی کنیم.
قرار دادن واسطه ، فقط به خاطر دور بودن «واسطه قرار دهنده » نیست تا گفته شود : خدا که دور نیست ، پس چرا واسطه قرار داده است ؟ بلکه ممکن است جهات دیگرى داشته باشد ; مثلاً : قرار دادن واسطه مى تواند تقدیر و سپاس از زحمات شخصى که واسطه قرار داده شده است ، باشد ; یعنى خداوند به خاطر تقدیر از عبادات و تلاش ها و مجاهدت هاى بنده اى ، مقام وساطت در درگاه خویش را به او عطا نماید ; چرا که ممکن است وسیله اى براى هدایت بهتر مردم نیزباشد. به این صورت که خداوند شخصى را که از کمالات عالى انسانى و الهى برخوردار است ، واسطه و مقرّب درگاه خود معرفى کند تا مردم به او مراجعه کنند و با نزدیک شدن به او،وى را الگوى عملى خویش قرار دهند و اسباب سعادت دنیوى و اخروى خود را کسب کرده با معارف دین ،بیشتر آشنا شوند.
 پیامبر(ص)و ائمه (ع)حکم چراغ هاى فروزانى را دارند که خداوند به واسطه ایشان ، مسیر حرکت بندگان به سوى خویش را روشن ساخته و کشتى هاى نجاتى هستند که خداوند ، آنها را در دریاى پر تلاطم زندگى براى نجات انسان ها به حرکت در آورده است .
 از این ها گذشته ، خدا گرچه از رگ گردن به ما نزدیگ تر است ، ولى ما از او دوریم .

و با توسل به اسباب و عللى که خود او قرار داده ، سعى در نزدیک شدن به او را داریم ; گر چه از این سعادت و نعمت عظیم هم برخورداریم که هر وقت بخواهیم او را مى خوانیم و نام مبارکش را بر زبان مى آوریم .

 

یار نزدیک تر از من به من است *** وین عجب تر که من از وى دورم .


در آیات 165 و 166 سوره بقره سخن در این است که انسان براى خدا همتایانى را قرار دهد و به جاى خدا به آن ها توجه نماید «یتخذ من دون الله أنداداً» و حال آن که به پیامبر(ص)و معصومین(ع) در راستاىِ توجه به خدا و به خاطرِ توجه به او و به دستورِ خودِ خداوند توجه مى شود . خداوند ، خود فرموده که با راستگویان باشید (توبه / 119) وباز فرموده : «فَسْـَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (نحل / 43 و انبیاء/ 7) که باز هم در روایات ، ائمه هدى(ع) «اهل ذکر» معرفى شده اند . و نیزخود فرموده : اگر مرتکب گناهى شدید و به خویش ستم کردید ، در صورتى که از کرده خود پشیمان شوید و پیامبر(ص)را واسطه قرار دهید ، مورد مغفرت واقع مى شوید . (نساء / 64) و ائمه معصوم(ع) بنابر روایات متعدد ، جانشینان پیامبر(ص)هستند .
در آیات 128 و 129 آل عمران ، فرمان و سیطره استقلالى از پیامبر(ص)نفى شده است ; «لیس لک من الأمر شى ء.. .» نه مطلق امر و فرمان ; چرا که خداوند در آیات متعدد ، پیامبراکرم(ص)را در امورى صاحب اختیار دانسته است ; مانند : «فَأْذَن لِّمَن شِئْت َ مِنْهُمْ» (نور ، 62) یا «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِن وَ لاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» (احزاب ، 36) و مثل همان آیه اى که ذکر شد و استغفار پیامبر(صلى الله علیه وآله)را براى امت مؤثر دانست (نساء ، 64) و مثل آیاتى که شفاعت و واسطه گرى را به اذن خداوند جایز مى شمارد : «مَن ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» . (بقره ، 255)
در آیات 50 و 51 سوره ذاریات از این که خداى دیگرى همتاى خدا دانسته شود ، نهى شده است . «و لاتجعلوا مع الله إلهًا ءاخر» و حال آن که هیچ شیعه اى به دید خدایى و صاحب قدرت مستقل به ائمه(ع) نمى نگرد . فرازهاى مختلف دعاى شریف توسل ، به خوبى شاهد این مدعاست و نیز جملاتى که در زیارات امامان دین(ع) خوانده مى شود ، سخن فوق را تأیید مى کند . شیعه بعد از نماز زیارت ائمه (مثل امام حسین(ع) اعتراف مى کند : «اللّهم انّى صلّیت و رکعت و سجدت لک وحدک لاشریک لک لانّ الصلوة و الرکوع و السجود لایکون إلاّ لک لأنّک أنت الله لا اله إلاّ أنت »•
ادامه دارد.




  • کلمات کلیدی : اهل بیت

  • ::: چهارشنبه 87/2/4 ::: ساعت 2:1 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدای عیسی مسیح

    فَنَادَتْهُ الْمَلَئکَةُ وَ هُوَ قَائمٌ یُصلى فى الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشرُک بِیَحْیى مُصدِّقَا بِکلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سیِّداً وَ حَصوراً وَ نَبِیًّا مِّنَ الصلِحِینَ(39)

    رسم ادب این است که اول هر نامه ای همراه با سلام باشد.

    پس:

    با سلام ،سلام بر تو ای عیسی ،سلامی از عمق وجود به تو ای  مولود  بدون پدر،سلامی به گرمی آفتاب به عیسی بن مریم ،همانکه روح خدا شد همانکه تنها تولد او نیز برای اثبات وجود حق تعالی کافیست.

    اما ::

    در تاریخ خوانده ام که چطور از دست امّت خود رنج کشیدی.چطور معجزات الهی را نشان دادی وآن سفیهان روزگار منکر می شدند. حتی خودت نیز وعده دادی که بعد از من پیامبری خواهد آمد که خاتم پیامبران است ودین او  مکمّل تمام ادیان الهی، ازکیش آدم گرفته تا نوح نبی،ازمذهب ابراهیم خلیل الله تا  موسی کلیم الله و ازآیین موسی کلیم الله تا .... ودر یک کلام خاتم 124000نبی....

     و حالا  دیدم نه یکبار بلکه چندین بار نه با تعصب مذهبی داشتن بلکه فقط در قالب یک انسانی که هم محمد(ص) را قبول دارد وهم عیسی مسیح (ع) را وهم موسی کلیم الله را....

    دیدم که چطور یاران به ظاهر مسیحی تو با نینرنگ وحیله میخواهند عقده گشایی کنند. حتی در برخورد با ادیان نیز بجای استفاده از قوه عاقله خود ،از قوه نفسانی بهر ه می گیرند.

    یا عیسی بن مریم!  به عنوان یک مسلمان که عیسی را نیز چون محمد(ص) پیامبر الهی میداند به تو تسلیت می گویم. تسلیت به خاطر داشتن  امتی که به دروغ خود را پیرو تو میدانند ولی ذرّه ای از مرام مسیحیت را به ارث نبردند. مردمی که برای به خاطر پیامبر به صلیب کشیده شده پیامبرشان نشانه صلیب را به یدک می کشند هیچ نشانی از انجیل به همراه ندارند.

    اما چند سوالی که نمی خواهم جوابی بدهی چون می دونم که خودت نیز شرمنده  اعمال یاران دروغین خودت هستی.

    پس اینهم سوالات بدون جواب من::

    چرا در بین مسیحیان امروزی مثل پیامبرشان در گفتار وکرداشان صداقت  معنایی ندارد؟؟

    چرا مسیحیان امروزی ما  حتی به انجیل تحریف شده خود نیز پایبند نیستند؟؟

    آیا یک نفر از مسیحیانی که در بین مسلمانان در کمال احترام وآرامش زندگی می کنند  آیا از این تنه  فتنه بر انگیز اعلام انزجار کردند؟؟؟

    راستی عیسی بن مریم!

    قرار بر این خواهد شد که این دوستانت نیز نامه ای بنویسند :

    قافله شهدا ، یک گل پسر مسلمان، آلاء، هفت شهر عشق ، حزب اللهی مدرنیته ،

    به امید روزی که .....

    اینجا نیز نامه هایی است:

    از رمز داوینچی تا فتنه ،مصائب مسیح ، به نام برادرم مسیح(ع) ، نامه‏ای به مسیح‏علیه‏السلام، نامه ای به حضرت مهدی (عج)،به امید ظهور حق ،جزر و مد،مسیحای من!،کلمه ای با کلمه خدا ، یابن مریم ،العفو ،مصاحبه با قرآن(4) فتنه ای دیگر




  • کلمات کلیدی : قرآن

  • ::: پنج شنبه 87/1/15 ::: ساعت 12:51 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان در دنیای کنونی ،با انبوهی از دشمنان قسم خورده که تنها آرزوی آنها نابودی و دفن اسلام است و بس.دشمنانی که از هر حربه ای استفاده می کنند تا کمر این دین الهی را بشکنند و برای رسیدن به این هدف ، از هیچ تلاشی دریغ نمی کند .
    حمله به فرهنگ وآداب ورسوم مسلمین،کشتن انسانهای بیگناه حتی طفلهای شیر خواره،خراب کردن خانه های مردم بر سر ساکنان بی دفاع.
    شاهد مثال که لازم نیست. چون خودمان هر روز شاهد هستیم .فلسطین ، افغانستان،عراق مظلوم ایران خودمان در جنگ تحمیلی و قبل از انقلاب.
    حال باید دید چه چیزی برای ما با این هجمه دشمنان لازم است اتحاد یا تفرقه و دو دستگی ؟!!!
    عیسی به دین خود وموسی به دین خود بودن یا همگی تحت لوای اسلام در آمدن ؟؟!!
    حال که در ایام میلاد ختم رُسُل قرار داریم بهتر است از این دید هم نگاهی به این موضوع داشته باشیم که موضوع وحدت بین مسلمین تا چه اندازه برای آن حضرت مهم بود و راهکاری که ایشان برای این مسئله  ارائه دادند چیست؟
    بررسی سیره پیامبر گرامی‏این نکته را ثابت می کند که آن حضرت به موازات گسترش توحید و یکتا پرستی در جامعه انسانی، به «توحید کلمه» یعنی وحدت امت اسلامی‏اهمیت زیادی میداد، و هیچ عاملی، را شکننده‏تر از ایجاد شکاف در پیکر امت اسلامی‏نمی‏دانست.
    نمونه برای اثبات این ادعّا::
    1ـ در جنگ با قبیلة «بنی المصطلق» پس از پیروزی مسلمانان بر مشرکان، میان دو نفر از مسلمانان که یکی از مهاجران و دیگری از انصار بود، درگیری لفظی رخ داد. این دو نفر به شیوه عصر جاهلی، قبیله خود را به کمک خویش طلبیدند، ندای تفرقه افکنی آنان، آن هم در سرزمین دشمن شکست خورده به گوش پیامبر (ص) رسید، و فوق العاده او را متأثر ساخت. پیامبر فرمود: به این نداهای خبیثانه، اعتناء نکنید، اینها شعار جاهلی است آنگاه برای زدودن اندیشة تلخ گروه گرایی از مغز آنان، در همان لحظه که نیمروز گرم بود، فرمان حرکت داد و پس از طی مسافت طولانی که کاملاً بی‎سابقه بود فرمان فرود صادر شد و از فرط خستگی، همه را خواب ربود، به گونه‏ای  که پس از بیداری، از آن حادثة تلخ، چیزی جز به صورت کمرنگ در خاطره ها وجود نداشت.پیامبر (ص) با این تدبیر بار دیگر به جامعه وحدت بخشید. (سیره ابن هشام 3/303)
    2ـ جوانان اوس و خزرج که پیش از اسلام در مدینه، با هم در جنگ و ستیز بودند، پس از اسلام وحدت و اتحاد خود را باز یافته و  برادرانه با هم زندگی می‏کردند. روزی در بیرون مسجد پیامبر، دور هم حلقه زده بودند و گل می‏گفتند و گل می‏شنیدند، یکی از سران یهود ساکن مدینه به نام «شاس» از دیدن این منظره سخت ناراحت شد، جوانی یهودی را تحریک کرد که وارد حلقه آنان شود و با تجدید خاطره های تلخ جنگهای دو قبیله در عصر جاهلیت، تخم نفاق در میان آنان بیفشاند، آن جوان یهودی نقش خود را به خوبی ایفاء کرد، به گونه‏ای  که در پایان همان جلسه، کار به نزاع و درگیری کشید، و جوانان هر دو گروه، دست به قبضة شمشیر بردند و نزدیک بود که درگیری آغاز شود، وقتی پیامبر از ماجرا آگاه شد، خود را به میان آنان رساند و با ندائی بلند گفت:
    «الله! الله! أبِدعوی الْجاهلیةِ وأَنا بَینَ أَظْهُرکم بَعْد أنْ هَداکُم اللهُ بالأسلامِ و أکرمَکُم به و قَطَع به عنکُم أمرَ الجاهلیة واستنقذکم من الکفر والّف بین قلوبکم»؟
    [شما را به خدا! شما را به خدا! آیا با این که من در میان شما هستم، ادعاهای جاهلیت را زنده می‏کنید در حالی که خدا شما را به وسیلة اسلام هدایت کرد، و گرامی‏‏داشت و روابط عصر جاهلیت را برید، و شما را از کفر نجات داد. و دلهایتان را به هم نزدیک ساخت؟]
    سخن پیامبر(ص)مانند آب سردی بود که بر شعله های آتش ریخته شود، جوانان هر دو گروه فهمیدند که فریب فتنه گری جوان یهودی را خورده و وحدت را به نزاع تبدیل کرده اند آنوقت برخاستند و دست یکدیگر را به عنوان برادری فشار داده و به آغوش گرم وحدت پناه بردند. (سیره ابن هشام2/250)
    حال باید ببینیم که چرا دشمنان از وحدت ما می ترسند و دائما به دنبال ایجاد تفرقه هستند ؟
    چرا فلسطین این همه سال دارد از حق خودش دفاع می کند اما .....؟
    چرا عراق بی دفاع هنوز هم پوتین های سربازان آمریکایی را در خود تحمل می کند ولی توان خارج کردنشون ...؟
    چراافغانستان هنوز ذلت میزبانی استکبار را سالیان سال به دوش می کشد؟؟؟
    و چرا های دیگه




  • کلمات کلیدی : جامعه اسلامی

  • ::: دوشنبه 87/1/5 ::: ساعت 10:26 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    بازهم فرصتی دوباره برای درست شدن و بلکه آدم شدن،فرصتی از جنس ایثار و مردانگی ،فرصتی از بوی خاک و خون.

    فرصت حضوری دوباره در صبح گاه دوکوهه،غروب شلمچه، ظهر با صفای طلائیه ،اروند وحشی ولی رام شده میشداغ کپی پیست  شده از جنگ،فکه وچزابه غریب ولی سرافراز ،دشت لاله های فتح المبین،

    و.......

    فرصتی برای همراه شدن با جمعی دیگر از دوستان دنیای مجازی ،دوستانی که هر یک رنگ وبویی دیگر داشتند.یکی غرق در تفکر،یکی ناتوان از پنهان کردن شادی خود از این حضور،عده ای نیز دائم در حال تکاپو برای خدمتی بهتر ،و جمعی نیز از خود گذشتن برای شاد کردن دیگران هر چند که شاید خود ،کوچک شوند اما مفتخر به این کوچک شدن و....

    فرصتی دوباره برای آدم شدن، خجل شدن از شکستی دیگر در برابر شیطان،تجدید میثاق برای قراردادی یکساله ،آشتی کنان با شهداء ،بهره مندی از مشتی خاک ولی گرانبهاءو....




  • کلمات کلیدی : سرزمین نور

  • ::: سه شنبه 86/12/28 ::: ساعت 2:27 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    مصائب رسول اکرم (ص)
     یکی از دوستان بزرگوار از حقیر خواست تا احادیثی از  نبی گرامی اسلام(ص) را نقل کنم اما کمی که فکر کردم بهتر دیدم تا به گوشه ای ازمصیبتهای زندگی آن بزرگوار اشاره کنم تا بدانیم که چطور این دین ومذهب به طور امانت به دست ما رسیده ومانیز باید به نسلهای بعد از خود منتقل کنیم
      رسول خداوند(ص) در مسیر هدایت انسان‌ها رنج‌های بسیاری را تحمل کرد. مشرکان در آزار آن حضرت، هر چه در توان داشتند، انجام دادند؛ رفتارهایی که قلب نازنین حضرت خاتم(ص) را آزرده می‌کرد.درحالی که پیامبر اکرم(ص) برای هدایت مردم بسیار می‌کوشید. در قرآن کریم، چنین آمده است:
    «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» (توبه/128)
    «به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج‌های شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است».
    نمونه اول: 
    پس از جنگ بدر، نخستین تفرقه، میان اصحاب پیامبر(ص) بروز کرد. این مشکل که حضرت رسول(ص) را آزرده خاطر ساخت، دربار? تقسیم غنایم اتفاق افتاد. پاسداران برجِ فرماندهی کل قوا، تعقیب کنندگان دشمنان تا آخرین لحظات، جمع آوران غنایم و ... سهم بیشتری را برای خود می‌خواستند... پیامبر اسلام(ص) پس از گذشت مدتی، غنایم را به طور مساوی تقسیم فرمود. ولی باز هم برخی اعتراض می‌کردند. مثلاً سعد وقاص به آن جناب، اعتراض می‌کرد که آیا مرا با کارگران ساده، یکسان می‌بینید؟(1) این رفتارها، آن حضرت را ناراحت می‌کرد؛ زیرا آن جناب برای پرهیز از مال پرستی می‌کوشید و آمده بود، تا تساوی را برقرار کند.
     نمونه دوم:
     در جنگ احد، کوهی به همین نام، پشت سر سپاه اسلام قرار داشت. شکافی در وسط این کوه بود و پیامبر اسلام(ص) برای دفع خطر دشمن، چهل تیرانداز را مأمور کرد تا از این قسمت حفاظت کنند و تأکید فرمود که به هیچ وجه، این نقطه را رها نکنند.(2)دشمنان بارها تلاش کردند به لشکر اسلام حمله کنند؛ ولی با مقاومت مواجه شدند و عقب نشستند. در اواخر جنگ، سپاه دشمن، سلاح به زمین گذاشتند و فرار کردند.
      برخی از مراقبان این قسمت حساس، فکر کردند که نبرد،‌ تمام شده است؛ آنان از سخنان پیامبر(ص) غفلت و از فرماندهشان سرپیچی کردند و تنها ده نفر باقی ماندند. بقیه محل مأموریت خود را ترک کردند و برای جمع آوری غنیمت رفتند؛ اما از سوی دیگر، دشمنان، متوجه شدند که می‌توانند تنگه را تصرف کنند.
      آنها پس از تصرف این نقطه حساس، از پشت به مسلمانان حمله کردند، آنان را غافلگیر کردند و سپاه اسلام را دچار بی‌نظمی و هرج و مرج کردند. و در نتیجه شکست را پذیرفتند.
     
    نمونه سوم:
     یکی از مهاجمان دشمن، فردی را به شهادت رساند که چهره‌اش پوشانده شده بود. او پنداشت که پیامبر اسلام(ص) را به شهادت رسانده است. انتشارات این خبر بی‌اساس، باعث تقویت جرأت دشمن و تضعیف روحی? مسلمانان شد؛ از این رو هجوم دشمن شدت گرفت و برخی از یاران پیامبر(ص) برای حفظ جان خود از کوه بالا رفتند و پیامبر را تنها گذاشتند؛ حتی پیامبر برخی از آن‌ها را با نام صدا می‌زد؛ ولی آنان توجهی نکردند. در میان فرار کنندگان، برخی شخصیت‌های مشهور هم، به چشم می‌خورند.(3)
      در این جنگ فقط، علی، طلحه و زبیر و پنج نفر از انصار برای حمایت پیامبر اکرم(ص) تا پایان ایستادند و غیر از این افراد، بقیه در پی حفظ جان خود بودند. برخی نیز که فکر می‌کردند، پیامبر اسلام(ص) شهید شده است، از جنگ دست کشیدند و گفتند که دیگر نبرد فایده‌ای ندارد؛ حتی برخی در پی گرفتن امان نامه از ابوسفیان بودند.(4)
    نمونه چهارم:
    روز دهم ماه مبارک رمضان در سال 8 هجری، فرمان حرکت برای فتح مکه، صادر شد. رسول اکرم(ص) و یارانش از مدینه خارج شدند و پس از طیّ مسافتی، خاتم الانبیا در نقطه‌ای به نام «کدید»، آب خواست و روزه‌اش را افطار کرد و به همه دستور داد که افطار کنند. بسیاری از اصحاب به دستور پیامبر، افطار کردند؛ ولی برخی نیز تصور کردند اگر در حال روزه جهاد کنند، پاداششان افزون‌تر خواهد بود. در نتیجه روزه خود را ادامه دادند. این افراد ساده لوح، تصور نکردند همان شخص که دستور داده است تا روزه بگیرند، حالا نیز به افطار امر کرده است. فرستاد? خداوند از این عمل آنان آزرده شد. قرآن نیز این افراد را سرزنش می‌کند و می‌گوید:
    «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» (حجرات/1)
    «ای افراد با ایمان، بر خدا و پیامبر او سبقت نگیرید»
    نمونه پنجم:
    اسامه، جوانی لایق و زبده بود؛‌ به گونه‌ای که پیامبر اسلام(ص) او را به فرماندهی برگزید تا با رومیان نبرد کند؛ زیرا آنان همواره در پی نابودی اسلام بودند. این جریان، پس از حجة الوداع روی داد. افراد سرشناس، پسران مهاجر و انصار،‌ مأمور شدند تا در این سپاه، شرکت کنند. (5)
      فرستاد? خدا از دادن فرماندهی به یک جوان، مقاصدی داشت که از جمل? آنان توجه «شایستگی» بود؛ اما ریاست او برای برخی مسلمانان که بزرگتر از او بودند، سخت بود. در نتیجه زبان به طعن و کنایه گشودند. (6)
      پیامبر از سرپیچی این افراد، بسیار ناراحت شد و با وجود داشتن تب شدید و بیماری، به مسجد رفت و ناراحتی خود را از تأخیر حرکت سپاه اعلام کرد. (7) پس از شانزده روز، اصرار فراوان پیامبر خدا(ص) سبب حرکت سپاه شد؛ ولی هنوز، اندکی از حرکت آن نگذشته بود که خبر وخامت حال پیامبر به سپاهیان رسید و کارشکنی‌ها آغاز شد. به همین دلیل نیز مدینه بازگشتند و خواسته آن حضرت عملی نشد.
       نمونه هفتم: گاهی جاه‌طلبی کار را به جایی می‌رساند که، حرمت بزرگ ‌ترین انسان هم شکسته می‌شود. موضوع از این قرار است که پیامبر اسلام(ص) در بستر بیماری بود. آن بزرگوار، همواره به برقراری اسلام و هدایت امت و همچون هر بنیانگذاری، به بقای بنای دین می‌اندیشید. همچنین ماجرای سپاه اسامه و عملکرد زشتِ برخی سران و بزرگان در توقف سپاه، فرستاد? خدا را نگران ساخته بود. آن حضرت که می‌دید در زمان زندگانی او، تصمیم‌هایش را نادیده می‌گیرند، بیمناک بود که دربار? جانشینی وی، چه روی خواهد داد؟ از این رو، روزی که سران صحابه، برای عیادت آن جناب، آمده بودند، به آنان رو کرد و فرمود
    «کاغذ و دواتی برایم بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید».
    در این لحظه، یکی از افراد سرشناس، سکوت مجلس را شکست و گفت: «بیماری بر پیامبر غلبه کرده، قرآن نزد شماست. کتاب آسمانی برای ما کافی است». نظر او مورد اختلاف واقع شد. گروهی به نفع و گروهی بر ضد او سخن گفتند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان، سخت ناراحت شد و امر نمود تا خانه ایشان را ترک کنند. ابن عباس که از اصحاب پیامبر است، پس از نقل این واقعه، آن را بزرگ‌ترین مصیبت برای اسلام برشمارد. (8)
    منابع:
    1: جعفر سبحانی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص 243.
    2:- همان، ص 270.
    3:ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص 227؛
        بیهقی، دلائل النبوه، ج3، ص 310؛
        واقدی؛ المغازی، ج1، ص 237
        سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی، ج6، ص 180.
    4: ابن اثیر، الکامل، ج2، ص 109.
    5:  ابن حجر، الاصابه، ج8، ص 124
         ابن اثیر، تاریخ، ج6، ص 317-321.
    6: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 335
         طبقات الکبری، ج2، ص 249.
    7: ابن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص 189و190.
    8:  بخاری، صحیح، کتاب علم، ج1، ص 22 و ج2، ص 14؛
        مسلم، صحیح، ج2، ص 14؛
        احمد بن حنبل، مسنه، ج1، ص 325،
        ابن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص 244.




  • کلمات کلیدی : جامعه اسلامی

  • ::: شنبه 86/12/18 ::: ساعت 12:34 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

    بنام خدا

    برای شناخت یک قیام باید با نگاه های مختلف به آن قیام نگاه کرد.
    مثلا :رهبر آن قیام چه کسی است؟
    اهل آن نهضت چقدر در هدفشان مصمم هستند؟
    ویا اینکه پیروان آن قیام چقدر نسبت به راه وهدفشان آگاهی داشتند؟

    نهضت ها و انقلاب ها را به یک اعتبار مى توان به دو قسم،‌انقلاب هاى انفجارى نا آگاهانه و انقلاب هاى آگاهانه تقسیم نمود.
    الف:قیام های ناآگاهانه
    انقلاب هاى ناآگاهانه با بهره گیرى از غفلت یاران و مردم به وجود مى آید. رهبران این دسته از قیام ها سعى دارند که از غفلت مردم استفاده کنند و اجازة رشد سیاسى و بصیرت را به یاران نمى دهند. این دسته از قیام ها به دلیل عدم بصیرت یاران استمرار نداشته و نمى توانند الگوى مناسبى براى نهضت هاى دیگر باشند، از این رو جاودانه نیستند، زیرا جاودانگى در الگودهى ظهور مى کند.
    ب::قیام های آگاهانه
    دستة دیگر از انقلاب ها، انتخابى و بر اساس بصیرت و آگاهى یاران و مردم به وجود مى آید. نهضت هاى همة انبیا از این دسته نهضت ها هستند، زیرا آن ها براى پیروزى در برابر دشمن ، هیچگاه از غفلت مردم بهره نگرفتند.
    یکى از ویژگى هاى فکرى و عملى در نهضت عاشورا بصیرت و بینش بود. یاران امام با رشد فرهنگى و با شناخت عمیق از امام و حجت خدا و شناخت دشمنان دین و شناخت حق و باطل به امام (ع) پیوستند و جهاد و قیام آنان مکتبى و عقیدتى بوده و بر اساس انجام تکلیف الهى به دور از هر گونه تعصبات قومى و جاهلى و یا تحریک دشمنان و فریبکارى جناح باطل صورت گرفت. چنانکه یاران علی(ع) نیز با بصیرت و آگاهى به حمایت از علی(ع) پرداختند. على (ع) دربارة یاران خود فرمود : "حملوا بصائر هم على اسیافهم؛(1) بصیرت هاى خویش را بر شمشیر هایشان سوار کردند". یعنى اگر در میدان نبرد تیغ مى زدند از روى بصیر بود . بر اساس بصیرت یاران امام حسین(ع) بود که امام سجاد(ع) یکى از ویژگى هاى عموى خود را بصیرت و آگاهى او در صحنة کربلا داشت: "کان عمّنا العباس بن علیّ نافذ البصیره صلب الایمان".
    (2)

    نافع بن هلال شب عاشوار پس از سخنان امام حسین(ع) برخاست و ضمن اعلام وفادارى گفت: "فانّا على نیّاتنا و بصائرنا؛(3) همان انگیزه ها و بصیرت ها را داریم و از دست نداده ایم".
    نکتة قابل دقت آن است که یاران امام نه تنها تحت تأثیر فریب کارى هاى دشمن قرار نگرفتند و جذب دشمن نشدند، بلکه دشمن شناسى را یکى از افتخارات خود دانستند. بریر در صحنة کربلا وقتى با چهره هاى خبیث از سپاه دشمن گفتگو مى کرد گفت: الحمدالله الذى زادنى فیکم البصیره؛(4)سپاس خدایى را که بصیرت و شناخت مرا دربارة شما افزون ساخت.
    وفادارى و بصیرت امام حسین(ع) سبب شد که آن حضرت از یاران خود به عنوان با وفاترین و بهترین یاران یاد کند: "فانى لا اعلم اصحاباً اولى و لا اخیر من اصحابى ...". (5) در زیارت ناحیة مقدسه مى خوانیم: "السلام علیکم خیر انضار...".
    (6)

    بصیرت در قیام امام حسین(ع) دو طرفه است:
     یک طرف آن بصیرت رهبرى قیام
     بصیرت یاران امام و نهضت سازان
    امام(ع) به عنوان رهبر قیام اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر خود و خباثت دشمن را مى شناخت.مى دانست که در یک جنگ نابرابر شرکت نموده و آیندة جنگ - به حسب ظاهر بر نفع او نیست. امام حسین(ع) در موارد متعددى اهداف قیام خود را انجام تکلیف الهی، اصلاح امت اسلامی، حفظ دین و ارزش هاى دینی و انجام دو فریضه امر به معروف و نهى از منکرو مبارزه علیه رهبر قانون شکن دانست،‌که حالى از بصیرت رهبرى آن است.
    از سوى دیگر آن حضرت نهضت خود را از قیام های غیر مقدس - که بر اساس دنیا گرایی، نا آگاهى فساد و ... به وجود مى آیند جدا کرد. مانند:... این لم اخرج اشراً ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً ...".
    (7)

    امام حسین(ع) با خطبه خواندن و بیان اهداف قیام خود به رشد فرهنگى و فرهنگ پرورى پرداخت تا مردم با اهداف قیام او آشنا شده و دین ستیزى دشمنان را بشناسد. آن حضرت بارها یاران خود را به بصیرت و آگاهى فرا خواند و از آنان خواست که جنگ را رها کنند و آینده جنگ به نفع آنان نیست. امام(ع)در شب عاشورا خطاب به یاران و اصحاب خود فرمود:‌" اینان (دشمنان) مرا و همه کسانى را که پیش روى من جهاد می کنند خواهند کشت. پس از غارت، خانوادة مرا به اسارت خواهند برد. بیم آن دارم که شما از این ها خبر نداشته باشید ... نیرنگ نزد ما حرام است. هر کس دوست ندارد با ما باشد باز گردد". (8)

    بصیرت در نهضت حسینى سبب شد که از قیام امام حسین به عنوان نهضت آگاهانه یاد شود. شهید مطهرى مى نویسد: "... پس انقلاب امام حسین(ع)، در درجة اوّل باید بدانیم که انقلاب آگاهانه است،‌هم از ناحیة خودش و هم از ناحیة اهل بیت و یارانش. انفجار نیست...". (9)

    پاورقی::
    (1) بحارالانوار، ج 45، ص 87.
    (2) اعیان الشیعه، ج 7، ص 430.
    [3) جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 205،
    (4]جواد محدثى ، همان.
    (5) مقتل خوارزمی،‌ ج 1، ص 226 و لهوف، ص 79.
    (6) مفاتیح الجنان، زیارت ناحیة مقدسه..
    (7) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 399.
    (8) همان.
    (9)حماسة حسینی، ج 2، ص 265





    ::: جمعه 86/11/5 ::: ساعت 5:52 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

    مى‏نویسند زیبایى ، آدرس خانه خدا است و حسین یعنى زیبا که از حسن و زیبایى صادر مى‏شود . اگر زیبایى با آزادگى ممزوج شود، تندیسى جاودان خواهد ساخت که نظیرى براى آن نتوان یافت.
    در این گلگشت مى‏خواهم درباره کسى بنویسم که به قول عقّاد، پیامبرش او را «سرور جوانان بهشتى‏» نامید؛او را به «پسر من‏» خطاب مى‏کرد و درباره‏اش مى‏فرمود: «آیا نمى‏دانى که گریه‏اش مرا مى‏آزارد.» 

    عظمت واقعه عاشورا و قهرمانانش چنان است که بسیارى از متفکران جهان آن را ستوده،

     درباره‏اش سخنان نغز گفته‏اند.

    به من ایراد نگیرید که مگه اندیشمندان ما کم بودند که از غیر شیعه مایه میگذاری؟!!

    ولی حق بدهید به کسی که برای دانستن تفکر علمای غیر شیعه خودش را به آب وآتش بزند تا که شاید چیزی دستگیرش شود.و بهترین لحظه عمرش موقعی است که ببیندکسانی که نه ما را قبول دارند ونه مذهب مارا ونه رهبران ما را!!!!  اما چنان به حسین(ع) احترام می کنند که انگار رهبر آنهاست وشاید هم در  درون خودشان رهبر باشد.

    پس می توانم این حق را به خودم بدهم که دوستان خود را نیز از گفتار دیگر ان نسبت به امام حسین(ع) آگاه سازم........
    کاپیتان هانیبلت:
    آن شب (شب عاشورا) هنگامى که آتش اردوها در اطراف او در بیابان برق مى‏زد، پیروان خویش را به اطراف خود جمع کرد و طى یک سخنرانى طولانى و قلب نواز با آنها سخن گفت و بیعت‏ خود را از آنها برداشت؛ آنها را از اتفاقات صبح فردا آگاه کرد و فرمود: یقینا قتل عام انجام خواهد شد و کسانى که با من بمانند یقینا شهید خواهند شد . سپس عمل بسیار زیبایى انجام داد که نشانه آگاهى کامل او از ضعف بشرى و قدرت روح  فداکارى وى و علامت قلب رئوف آن بزرگوار بود . تمام چراغ‏هاى اردو را خاموش کرد و سپس به پیروان خود گفت: هر کس جرات و قلب ایستادگى و شهادت را در خود نمى‏بیند، در تاریکى به طور ناشناس و بدون خجلت ‏برود. صبح روز عاشورا، در حالى که ابرهاى ارغوانى در آسمان شرق جمع مى‏شد، تمام یاران آن شب با ایمان دور امام را گرفتند و همگى آماده مرگ و شهادت بودند.ادامه مطلب...



    ::: سه شنبه 86/10/18 ::: ساعت 12:13 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >